کد مطلب:129719 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:127

شهادت عبدالله، طفل شیرخوار حسین
روایـات مـربـوط بـه شـهادت فرزند شیرخوار امام (ع) در روز طف بسیار مختلف است؛ و به چند دسته تقسیم می شود:


1 ـ روایاتی كه به صراحت از وی با نام عبداللّه یاد می كنند.

2 ـ روایاتی كه به نام وی تصریح ندارد.

3 ـ روایاتی كه می گویند نام آن طفل علی اصغر بوده است.

4 ـ روایاتی كه تنها به میزان سن او تصریح دارند.

دسـتـه یـكـم: شـیـخ مـفـیـد گـویـد: «آنـگـاه حـسـیـن (ع) در مـقـابـل خـیـمـه نـشـسـت و فـرزنـدش عـبـداللّه بـن حـسـیـن را نـزد وی آوردنـد. حـضـرت طـفـل را در دامـن نشاند. در همین هنگام مردی از بنی اسد تیری افكند و گلویش را پاره كرد. حـسـیـن كف دستش را از خون او پر كرد و سپس آن را بر زمین ریخت؛ و فرمود: پروردگارا اگـر یاری آسمان را از ما دریغ داشته ای، آن را به خاطر كاری كه نیكوتر است قرار ده و انتقام ما را از این قوم ستمكار بگیر! سپس كودك را برد و در میان دیگر كشتگان خاندانش قرار داد.» [1] .

در ضمن روایت ابوحمزه ثمالی كه امام سجاد جمع یاران پدرش را توصیف می كند، گفت و گویی نیز از امام (ع) با حضرت قاسم نقل شده است: «قاسم بن حسن عرض كرد: آیا من نـیـز كـشـتـه مـی شوم؟ دل امام برایش سوخت و گفت: پسرم مرگ در نظرت چگونه است؟


گفت: عموجان شیرین تر از عسل. حضرت فرمود: آری به خدا سوگند، عمو به فدایت باد! تو و پسرم عبداللّه از كسانی هستید كه پس از مبتلا شدن به بلایی بزرگ، همراه دیگر مردان كـشـتـه مـی شوید! گفت: عموجان، آیا آن قدر نزدیك می شوند كه به زنان می رسند؟ و عـبـداللّه شـیـرخـواره كـشته می شود؟ فرمود: عمو به فدایت، آنگاه كه سراسر وجودم را عـطش ‍ فرا گیرد. عبداللّه كشته می شود. من به سوی خیمه می روم و آب و شیر می طلبم ولی هـرگـز چـیزی نمی یابم. می گویم: پسرم را نزد من آورید تا از دهانش بنوشم! كـودك را نـزد مـن مـی آورنـد و مـن خـم مـی شـوم تـا از دهـانـش بـنـوشـم. در هـمـیـن حال صدای بچه بلند می شود و فاسقی گلویش را هدف تیر قرار می دهد. من خونش را در كـف دسـت مـی گیرم و به آسمان می ریزم و می گویم: خدایا برای رضای تو شكیبایی می ورزم!...» [2] .

نـكـتـه شـگـفـت انـگـیـز و تـأسف بار در این روایت این است: امامی كه در لهیب تشنگی می گدازد، می خواهد كه تشنگی اش را از رطوبت دهان عبداللّه شیرخواره برطرف سازد! نه آنكه طبق نقل مشهور كودك را در برابر دشمن ببرد و برای رفع تشنگی اش ‍ از دشمن آب بطلبد.

در تـسـمیة من قتل مع الحسین (ع) آمده است: عبیداللّه بن الحسین (ع)، كه مادرش رباب دختر امـریء القـیـس اسـت... بـه دسـت حـرمـلة بـن كاهل اسدی والبی كشته شد. امام حسین (ع)، پسری داشت كه او را آوردند و حضرت در حالی كه نشسته بود او را به دامن گرفت و با آب دهـان بـه او غـذا داد؛ و او را عـبـداللّه نـام نـهـاد. در هـمـیـن حال بود كه حرملة بن كاهل اسدی تیری بر گلوی او نشاند. حسین (ع) خونش را جمع كرد و به هوا پاشید؛ كه حتی یك قطره اش هم بر زمین نیفتاد.

فـضـیـل گـویـد: ابـوالورد برایم روایت كرد كه از امام باقر (ع) چنین شنیده است: اگر قـطـره ای از آن خـون بـر زمـیـن مـی ریـخـت، بـه یـقـیـن عـذاب نازل می شد.


این عبداللّه كسی است كه شاعر درباره اش می گوید:

قطره ای از خون ما نزد طایفه «غنی» است؛ و قطره ای دیگر نیز در میان طایفه ی اسد است. [3] .

از جمله روایت های دسته دوم، نقل دینوری است كه می گوید: حسین فرمود تا پسر كوچكش را آوردند و او را در دامن نشاند. در همان حالی كه كودك در دامن حسین (ع) نشسته بود، مردی از بنی اسد با تیر او را به قتل رساند. [4] .

از دیـگـر افـراد ایـن دسـتـه سـبـط ابـن جـوزی اسـت كـه مـی نـویسد: «حسین متوجه شد كه طـفل خردسالش از تشنگی می گرید. پس او را به دست گفت و گفت: ای مردم اگر به من رحم نمی كنید به این كودك رحم كنید. ناگهان مردی از میان آنها تیری بر گلویش زد و او را كشت. حسین به گریه در آمد و می گفت: پروردگارا میان ما و این مردمی كه ما را دعوت كـردنـد كـه یـاریـمـان كـنند، اما ما را كشتند، تو خود داوری فرما. در این هنگام صدایی از آسـمـان شـنـیده شد كه می گفت: ای حسین او را واگذار كه در بهشت برایش ‍ شیردهی است.» [5] .

از جـمـله روایـتـهـایی كه به صراحت نام طفل مقتول را علی اصغر ذكر كرده اند، روایت ابن اعـثـم كـوفـی است كه می نویسد: «حضرت پسر شیرخواری داشت به نام علی؛ و بر در خیمه رفت و گفت: كودكم را بیاورید تا با او وداع كنم. چون كودك را آوردند، حسین (ع) او را مـی بـوسید و می گفت: پسرم، وای بر این مردم كه چون فردای قیامت برسد، جدّت محمد با آنان خصومت خواهد ورزید!

گـویـد: در هـمـیـن حـال تـیـری آمـد و بـر گـلوی كـودك نـشـسـت و او را بـه قتل رساند.

حـسـیـن (ع) از اسـب فـرود آمـد و بـا نـوك شـمـشیر گودالی كند او را به خون خودش آغشت [6] و بر او نماز خواند و او را به خاك سپرد.» [7] .


طقطقی گوید: «علی اصغر بر اثر تیر در كربلا درگذشت.» [8] .

امـا روایـتـی كـه بـه مـقـدار عـمـر شـریـف ایـشـان تـصـریـح دارد، نـقـل ذهـبـی اسـت كـه مـی گـویـد: «تـیـری بـه فـرزنـد سـه سـاله اش اصـابـت كرد.» [9] .

یـعـقـوبـی مـی نـویـسـد: «آنـگـاه مـردان حـسـین (ع) یك یك به میدان در آمدند تا آنكه همه خـویـشـاونـدانـش رفـتـنـد و او تـنـهـا مـانـد. در هـمـان حالی كه بر روی اسب ایستاده بود، فـرزنـدش را كـه هـمـان دم بـه دنـیـا آمـد، نـزد وی آوردند. حضرت در گوشش اذان گفت و سـرگرم برداشتن كامش بود كه ناگهان تیری آمد و بر گلوی كودك نشست و او را كشت. حـسـیـن (ع) تـیر را از گلوی كودك بیرون آورد و بدنش را به خون گلویش آغشته ساخت و مـی گـفت: «به خدا سوگند كه تو در نزد خداوند از ناقه گرامی تری، و محمد نیز از صـالح گـرامـی تـر اسـت. سـپـس او را آورد و در كـنـار فـرزنـدان و بـرادر زادگـانـش نهاد.» [10] .


نـقـل شـده اسـت كـه پـس از آنـكـه كـودك شـیـرخـوار امـام حـسـیـن (ع) كـشـتـه شـد و امـام در مقابل دشمن تنها ماند، اشعار زیر را انشاد فرمود:

این قوم كافر شدند و پیش از این نیز از ثواب خدا، پروردگار ثقلین، بیزاری جستند.

پـیـش از ایـن، عـلی و فـرزنـدش، حـسن نیكو خصال، را كه از سوی پدر و مادر نسبی با كرامت دارد كشتند.

اینان كینه ی خاندان پیامبر را به دل داشتند و گفتند: اینك باید همگی حسین را بكشیم.

سپس رفتند و یكدیگر را سفارش كردند كه به خاطر رضای ملحدان، مرا بكشند.

در ریختن خون من برای خاطر عبیداللّه، زاده كافران، از خدا نترسیدند.

و ابـن سـعـد بـه زور سـپـاهـیانش مانند باران تیر به سوی من راند از من هیچ گناهی سر نزده بود، جز اینكه به نور ستاره های هدایت افتخار می كردم.

به علی نیكو خصال پس از پیامبر و به پیامبری كه پدر و مادرش از قریش بودند.

پـدر و مـادر من، هر دو از برگزیدگان خدا بودند، بنابراین، من فرزند دو برگزیده هستم.

نقره ای كه از طلا آفریده شده است، بنابراین من فرزند نقره و فرزند طلا هستم.

چـه كـسی در دنیا جدی مانند جدّ من دارد، و یا پدری مانند پدر من، پس من فرزند دو شخصیت بزرگ هستم.

فـاطـمـه ی زهـرا مـادر من است و پدرم در هم كوبنده ی كفر، در بدر و حنین است.

او در نوجوانی خـدای را پـرسـتـیـد، و حـال آنـكـه قـریـش بـت مـی پـرسـتـیـدنـد.

آنان لات و عزّی را با هم می پـرستیدند و علی بر دو قبله نماز می گذارد.

پدرم خورشید و مادرم ماه است. پس من ستاره ام و فرزند دو ماهم،

علی مرتضی ریسمان دین و نابود كننده سپاه كفر و كسی است كه به دو قبله نماز گزارده است.

در روز احد جنگ او با پراكنده ساختن سپاه كفر، سینه ها را شفا بخشید.

سپس، هم در روز احزاب و هم در فتح مكه، افراد سپاههای بزرگ نابود شدند.


جملگی این امت بد، با دو عترت چه كردند: عترت مصطفای نیك و پرهیزگار و عترت علی ـ آقا و سرور ـ در روز مقابله ی دو سپاه.

آنگاه با شمشیر آخته در برابر مردم ایستاد و در حالی كه از زندگی نومید گشته و عازم سفر مرگ بود، چنین می گفت:

من فرزند علی پاكم از خاندان هاشم؛ و این افتخار در هنگام افتخار كردن مرا بس است.

جد من رسول اللّه است، گرمی ترین گذشتگان و ما چراغهای خداوندیم كه در زمین می تابیم.

مـادرم فـاطـمـه اسـت، دخـتـر احـمـد پـاك و عـمـویـم جـعـفـر اسـت، صـاحـب دوبال.

كتاب خدا درباره ما نازل شده و هدایت و وحی درباره ما به نیكی یاد می كند.

ما امان خداوند در میان همه مردم هستیم و این را آشكارا و پنهان نزد همگان می گوییم.

مـا صـاحـب حـوض كـوثـریـم و دوسـتـان خـویـش را بـا جـام رسول اللّه می نوشانیم.

شـیـعـیـان مـا گـرامـی تـریـن شـیعیان هستند؛ و آنان كه با ما كینه می ورزند در روز قیامت زیانكارند.

ابـو عـلی سـلامی در تاریخش نوشته است كه ابیات زیر سروده ی امام حسین (ع) است و هیچ كس دیگری چنین اشعاری ندارد:

اگر دنیا ارزشمند شمرده می شود، همانا پاداش خداوند از آن برتر و بالاتر است.

اگـر بـدنـهـا بـرای مـرگ ایـجـاد شـده انـد، پـس كـشـتـه شـدن مـرد در راه خـدا افضل است.

اگر روزیها سهمی مقدر است، پس كم تلاش كردن مرد در كسب و كار زیباتر است.

اگـر جـمـع امـوال بـرای تـرك گـفـتـن اسـت، چـرا بـاید برای چیزی كه باید ترك گفت بخل ورزید؟

مـن مـی روم و مـرگ بـرای جوانمرد، آنگاه كه در راه خدا حركت می كند و كشته می شود، ننگ نیست.

آنـگـاه مـردم را بـه مـبـارزه خـوانـد و هر یك از سران سپاه دشمن كه به جنگ وی می آمد به قتل می رساند، تا آنكه میان آنان كشتاری عظیم به راه انداخت. [11] .


سپس به میمنه حمله كرد و گفت:

مرگ از تن دادن به ننگ سزاوارتر است، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است. آنگاه به میسره حمله كرد و گفت:

من حسین بن علی هستم و از خانواده پدرم حمایت می كنم،

من آهنگ بازگشت ندارم و بر دین پیامبر ره می سپارم.

حـضـرت آن قـدر جنگید كه به جز آنهایی كه مجروح كرد 1950 تن را از سپاه دشمن به قتل رساند. [12] .


[1] الارشـاد، ج 2، ص 108؛ و ر.ك: تـاريـخ الطـبـري، ج 3، ص 332؛ انـساب الاشـراف، ج 3، ص 407؛ المـعـجـم الكبير، ج 3، ص 103 الحدائق الورديه، ص 103؛ نـسـب قـريـش، ص 59 (در ايـن كـتـاب آمـده اسـت كه در كودكي با پدرش كشته شد)؛ سرّ السـلسـلة العـلويـه، ص 103 (در ايـن كـتـاب آمـده اسـت: در حـالي كـه كودك و شيرخوار بـود.)؛ اخبار الدول و آثار الاول، ص 108؛ الدر النظيم، ص 556؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 287؛ تـرجـمـة الامام الحسين (ع) از الطبقات الكبري، ص 73؛ اعلام الوري، ج 1، ص 466؛ مثير الاحزان، ص 70؛ بحار، ج 45، ص 46؛ اللهوف ص 169 (در اين كتاب آمـده اسـت: امـام بـه سوي خيمه رفت و به زينب فرمود: فرزند كوچكم را بياور تا با او وداع كـنـم. آنـگـاه كـودك را گـرفـت و سـرش را خـم كـرد تـا او را بـبـوسد كه حرملة بن كـاهـل اسـدي او را هـدف تـيـر قـرار داد و گـلويـش را دريد و او را كشت. امام (ع) به زينب فـرمود: او را بگير؛ و بعد دستها را از خون كودك پر كرد و آن را به سوي آسمان ريخت و گـفـت: آنچه بر من نازل مي شود بر من آسان است، چرا كه مي دانم از نظر خداوند دور نيست.

امـام بـاقـر فـرمـود: «هـيـچ قـطـره اي از آن خـون بـر زمـيـن نـريـخـت». نقل شده است كه كودك را زينب بيرون آورد و گفت: برادر جان اين كودك سه روز است كه آب نخورده است. برايش جرعه اي آب طلب كن. حضرت او را بر سر دست گرفت و گفت: اي مردم شما ياران و خاندانم را كشته ايد و تنها اين كودك باقي مانده است كه از تشنگي شـعـله مـي كـشـد. بـيـايـيـد و جـرعـه اي آب بـه او بـنـوشـانـيـد. در هـمـيـن حال كه حضرت صحبت مي كرد، مردي او را هدف تير قرار داد و كشت. (ر.ك: المجدي، ص 91؛ الشجرة المباركه، ص 73).

[2] مـديـنـة المـعـاجـز، ج 4، ص 214، شـمـاره 295 و بـه نـقـل از آن نـفـس المـهموم، ص 230 ـ 231. شيخ قمي مي نويسد: «حسين بن همدان حضيني (خـصـيـبـي)، بـه اسـنـادش از ابـي حـمـزه ثـمـالي و سـيـد بـحـرانـي بـه طـور مرسل از او نقل مي كند...».

[3] تسميه في قتل، ص 150.

[4] الاخبار الطوال، ص 258؛ بغية الطالب، ج 6، ص 26 ـ 29.

[5] تـذكرة الخواص، ص 227؛ روضة الواعظين، ص 150؛ سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 309؛ تهذيب الكمال، ج 6، ص 428؛ المنتظم، ج 5، ص 340.

[6] درمـقتل خوارزمي (ج 2، ص 37) آمده است؛ سپس حسين از اسب خويش فرود آمد و بـا نـوك شمشيرش براي كودك گودالي كند و او را به خون خودش آغشته ساخت و بر او نماز خواند...».

[7] الفتوح، ج5، ص 131.

[8] الاصـيـلي في انساب الطالبيين، ص 143؛ النفخة العنبريه، ص 46؛ كشف الغمه، ج 2، ص 250؛ المناقب، ج 4، ص 109.

[9] سير اعلام النبلاء، ج 3، ص 302.

آنـچـه نـقـل شـد، عـمـده ي روايـات مربوط به اين موضوع است؛ و از همه آنها مي توان چنين برداشت كرد كه امام حسين (ع) دو فرزند خردسال داشت كه در طفّ كشته شدند. نام يكي از آنـهـا عـبـداللّه بـن حـسـيـن و نـام مـادرش، آن طـور كـه در تـسـمـيـة مـن قـتـل مـع الحـسـين (ع) آمده است، رباب دختر امريء القيس بود؛ و پسر ديگر حضرت علي اصـغـر نـام داشـت. پـسـر اول آن طـور كـه از يـعـقـوبـي نقل شده است در روز عاشورا به دنيا آمد و پسر دوم از هنگام خروج از مدينه با آن حضرت همراه بود. واللّه العالم.

بـه هـر تـقـديـر كشتن كودكان بي گناه در اسلام ممنوع است. اما فرومايگان بني اميه از حـدود الهـي تـجـاوز كـرده و كـودكـان را بـه فـجـيـع تـريـن صـورتـي بـه قـتـل رسـاندند. اين در حالي است كه رسول خدا (ص) از اين كار نهي مي فرمود و هنگامي كـه خـالد بـن وليـد كـودكـان مـردم عـمـيـصـا را بـه قـتـل رسـانـد، حـضـرت دسـتها را چنان به آسمان بلند كرد كه مسلمانان زير بغلهايش را ديدند و گفت: بار پروردگارا من از كرده خالد نزد تو بيزاري مي جويم! آنگاه علي (ع) را فـرسـتـاد تـا ديـه هـاي آنـان را پـرداخـت كـنـد. از آن پـس قـتـل كـودكـان اتـفـاق نـيـفـتـاد، تـا آنـكـه مـعـاويـة بـن ابـي سـفـيـان بـه دسـت عـامـل خـود، بـسـر بـن ارطـاة كـودكـان مـردم انـبـار و يـمـن را قـتـل عـام كـرد. از جـمـله كـشته شدگان دو كودك خردسال از عبيداللّه بن عباس بودند. همين حـادثـه بـه دسـت پـيـروانـش در طـف تـكـرار شـد و كـودكـان خـردسـال را هـر كـجـا يـافـتـنـد بـه فـجـيـع تـريـن وضـعـي بـه قـتـل رسـانـدنـد. ايـن خـود نـشـان كـمـال سـنگدلي و فسق ديني آنها است؛ و بدون ترديد قـصـدشـان ايـن بـود كـه انـتـقـام خـويـش را از پـيـامـبـر (ص) بـگـيـرنـد و نسل وي را ريشه كن سازند. (ر.ك: مختصر نهضة الحسين، ص 107).

[10] تـاريـخ يـعـقـوبـي، ج 2، ص 177؛ الحـدائق الورديـه، ص 120. در مقتل الحسين خوارزمي (ج 2، ص 37) آمده است: آن گاه حسين (ع) از اسب پايين آمد و با نوك شمشيرش گودالي كند و او را در خونش پيچيد و بر او نماز خواند.»

[11] تـسـليـة المـجـالس، ج 2، ص 314 ـ 318؛ نـفـس المـهـمـوم، ص 353؛ الامام الحـسـيـن (ع) و اصـحابه، ص 290؛ مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص ‍ 38؛ الفتوح، ج 5، ص 132؛ المـنـاقب، ج 4، ص 80؛ المنتخب طريحي، 440؛ كشف الغمه، ج 2، ص 27؛ عبرات المصطفين، ج 2، ص 93؛ مطالب السئول، ج 2، ص 29.

[12] مـنـاقـب آل ابـي طـالب، ج 4،ص 110؛ تـسـليـة المـجالس، ج 2، ص 318؛ بحار، ج 4، ص 49؛ العوالم، ج 17، ص 293.